تجربیات یک استارتاپ شکست خورده (استارتاپ چیتار) آرمان صفایی
همیشه استارتاپهای شکستخورده کمپیدا هستند؛ در حالی که تجربیات بسیار ارزشمندی دارند که باید منتقل شود.
من سعی کردهام تا این استارتاپها را شناسایی کنم و از تجربیات آنها بعد از سمینار خود استفاده کنم.
متن زیر بخشی از تجربیات استارتاپ چیتار هست که پس از گذراندن دوره شتابدهی در شتابدهنده شریف شکست خورده است.

مهدی مظاهری از تجربه خود میگوید.
من از سال اول دانشگاه در شریف کار فنی انجام میدادم و حوزه کاری من هم پردازش تصویر و یادگیری ماشینی بود و از همون سالهای اول در یک تیم فنی بسیار مهم بودم و دوربینهایی که کار جریمه رو تو خیابونها انجام میده روی این کار انجام میدادیم و این حرفه برام بسیار جذاب بود که وقت بذارم.
اون زمان تازه دیجی کالا و کافه بازار سرمایههایی جذب کرده بودن و برام خیلی مهم شد که منم باید یه ایدهای بزنم. وقتی با یه استارتاپی در اروپا آشنا شدم به نام لایار؛ ایده رو پیدا کردم. پدیدهای به نام واقعیت افزوده تازه آمده بود و شرکت لایار، کارش این بود که پروفایل مسکنها را از بیرون از خونه عکس گرفته و این رو لیست می کنه تا افراد این اطلاعات را به راحتی سرچ کنند.
وقتی که شما از هر خانه ای عکس می گرفتید به شما می گفت که این خانه برای اجاره است یا فروش و اطلاعات درباره آن خانه را به شما می داد. کار دوم اون استارتاپ این بود که کانتنت فیزیکال رو دیجیتال کنیم. یعنی این که شما یک مجله دارید؛ وقتی گوشی را روی صفحه مجله می گیرید اون گوشی تشخیص می داد که این چه صفحهای است و توی لیست آنها هست یا نه. می توانست یک سری محتوای دیجیتال روی آن بیندازد و یک فیلم تبلیغاتی از اون جنس را ببیند.
و ما کانسپت همین محصول را دولوپ کردیم که یک سری جا باید دیتابیس میبود و یک تعداد زیادی عکس از مشتری های ما یعنی روزنامه های متفاوت، شرکت های متفاوت و کانسپت ما این بود که هر کس که با گوشی خودش عکس می گیرد دقیقاً اون عکس را شناسایی کنیم.
و ما موفق شدیم که این کار را بکنیم در مقیاس کوچیک ؛ ولی ۶ ماه طول کشید. بلکه از پروسه ی ایده تا پروسه ی محصول ۹ ماه طول کشید.
ما اشتباه کم نداشتیم ؛ ولی ۲ اشتباه بزرگ انجام دادیم.
اول این که ما توی کل این مدتی که داشتیم محصول رو توسعه می دادیم، یکبار هم نرفتیم از یه نشریه بپرسیم که آقا اینو میخوای یا نه ؟ حاضری پول بدی یا نه؟
حتی تحقیق نکرده بودیم که ببینیم نشریهها حتی نمی تونن حقوق کارمنداشون رو بدن و نابود بودن و اصلاً نتونستیم چیزی بفروشیم.
ما جایی رفیتم برای پرزنت و برای پذیرش در یک شتابدهنده. اون ارزیاب اونجا که اسم نمیبرم بسیار تایید کرد ما رو و گفت حتما برید انجام بدید. ما هم جا میدیم بهتون.
باید گفت کامنتهای بسیار مثبت هم اصلاً خوب نیست. چون باعث شد که ما بسیار متوهم بشیم و حتی جلوتر از سیلیکون ولی کار کنیم.
البته توهم فیک هم نبود. چون ما واقعاً این تکنولوژی سنگین رو اون موقع خودمون پیاده کردیم. ولی واقعیت این بود که کسی پولی براش نداد و فروش نرفت.
بعد کم کم تیم ما از هم پاشید و دوستان فنی من از ایران رفتند.
من هنوز در اکوسیستم هستم و مدیر سرمایهگذاری بهمن هستم و همیشه در شتابدهنده شریف سعی میکنم اون آدم بده باشم و کامنتهای بسیار منفی بدم تا تیم بیشتر بازار رو بره شناسایی کنه.